محل تبلیغات شما
اشک ریختن برای من شبیه یک مراسم آیینی شده، وقت بیدار شدن، وقت کار، در اتوبوس و جالب‌تر از اینکه وقت رانندگی کمتر گریه می‌کنم. اوایل برای آدم‌های اطرافم عجیب بود، دلداری می‌دادند، بغل یا بوسه و گرفتن محکم دست بعد تر نگرانی از اینکه افسرده ای و فلان و کمی بعد شبیه یک امر عادی شد برای خودم که باد دیدن سبزی فروشی گریه کنم، با دیدن بچه با دیدن فروشگاه‌های بزرگ زنجیره ای، هر چیزی که شبیه خانه‌ای مستقل باشد.

69، کجای این شب تیره؟

67، از غم بال در آوردن

دیدن ,شبیه ,وقت ,یک ,اینکه ,فروشی ,از اینکه ,با دیدن ,شبیه یک ,که باد ,خودم که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روی دیگر زندگی