کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده و کپک زدهی خودمونو؟ اول صبح هر روز بیدار میشوم هنوز آفتاب نزده، در رخوت منجمد صبح، درست همان وقت که تاریک تاریک است فرقاش را با مثلا دو یا سه شب نمیفهمم، جورابهای ضخیمم را پهن میکنم روی شوفاژ تا گرم گرم بماند برای صبح. تازه از غربت حرف زده بودیم، همیشه دم صبح یاد ” در غربت بودن میافتم هیچ انسانی اندازه وقتی همه خوابند و او بیدار تنها نیست فکر میکنم آن طرف دنیا که بلیط فلان میلیون تومان است چه گونه میتوانم تحمل 69، کجای این شب تیره؟
67، از غم بال در آوردن
صبح ,شب ,غربت ,بیدار ,کجای ,میکنم ,کجای این ,این شب ,بودن ,غربت بودن ,” در
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت